از:شاعرناشناس
حریرآغوش
ازمن بگوچه خواهی گاهی توبانگاهی
فریادازآن نگاهت دارم مگرگناهی
بگذارتاببوسم گلبرگ سینه ات را
چون نیست خوشترازآن ایماه بوسه گاهی
ای پیک نیکبختی دستم بگیر دستم
درپیش پای عشق راهی گذارراهی
ای چلچراغ هستی آتش زدی بجانم
روزی توبافریبی گاهی توبا نگاهی
مرغ نگاه مستت دانی چه نغمه خواند
گوید بگیرکامی گویدبکن گناهی
بگذارتاگریزم درآن حریرآغوش
درآن بهشت خرم مارابده پناهی
لبخند شعله بارت آتش به هستیم زد
آنسان که برق سوزان آتش زند بکاهی
این عشق آتشین راهرگزمکن فراموش
این شعردلنشین رایادآرگاهگاهی
حریرآغوش
ازمن بگوچه خواهی گاهی توبانگاهی
فریادازآن نگاهت دارم مگرگناهی
بگذارتاببوسم گلبرگ سینه ات را
چون نیست خوشترازآن ایماه بوسه گاهی
ای پیک نیکبختی دستم بگیر دستم
درپیش پای عشق راهی گذارراهی
ای چلچراغ هستی آتش زدی بجانم
روزی توبافریبی گاهی توبا نگاهی
مرغ نگاه مستت دانی چه نغمه خواند
گوید بگیرکامی گویدبکن گناهی
بگذارتاگریزم درآن حریرآغوش
درآن بهشت خرم مارابده پناهی
لبخند شعله بارت آتش به هستیم زد
آنسان که برق سوزان آتش زند بکاهی
این عشق آتشین راهرگزمکن فراموش
این شعردلنشین رایادآرگاهگاهی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر