۱۳۸۷ فروردین ۱۹, دوشنبه

گلستان وصا ل از:حسینی

گلستان وصال
از: حسینی
گلستان وصالم را خزانی بی صفا کردی
بهار آرزوهایم را چوفصلی از شتا کردی
بقربش آشنا کردی به هجرش مبتلا کردی
من بیژن افتاده را زاروفنا کردی
به آهم کی اثربخشی بحالم کی نظر بخشی
مگریا رب مرا سلطان اندوه وبلا کردی
بپا خارغمم کردی بدیده شبنمم کردی
نهارپرشکوهم را شبی وحشت فزا کردی
زاشک دیده سیلی دارم اما سیل خونینی
چه خوب اورادراین غرقاب خونم نا خدا کردی
چوتخم زندگانی را بدشت سینه پاشیدی
نهال آرزوفصل ثمرچینی جدا کردی
شه شادی وعشرت را زدیهمش فرو خواندی
به ملک سینه ام دیوبلا فرمانروا کردی
مگریارب "حسینی"را گناهی بوده درعالم
ویا غافل بد ازراهت که اینسانش دعا کردی

هیچ نظری موجود نیست: