حکایت
از: سعدی
بازرگانی راهزاردینارخسارت افتاد پسرراگفت
نبایدکه این سخن باکسی درمیان نهی گفت
ای پدر فرمان تراست نگویم ولکن خواهم مرا
برفایده این مطلع گردانی که مصلحت درنهان
داشتن چیست؟ گفت
تامصیبت دونشود یکی نقصان مایه ودیگرشماتت
همسایه
مگوی اندوه خویش با دشمنان
که لا حول گویند شادی کنان
از: سعدی
بازرگانی راهزاردینارخسارت افتاد پسرراگفت
نبایدکه این سخن باکسی درمیان نهی گفت
ای پدر فرمان تراست نگویم ولکن خواهم مرا
برفایده این مطلع گردانی که مصلحت درنهان
داشتن چیست؟ گفت
تامصیبت دونشود یکی نقصان مایه ودیگرشماتت
همسایه
مگوی اندوه خویش با دشمنان
که لا حول گویند شادی کنان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر