۱۳۸۷ اردیبهشت ۹, دوشنبه

شعر :از ناشناس

شعراز:ناشناس
ای سرونازحُسن به بستان خوش آمدی
ای شاخ گل به طرف گلستان خوش آمدی
درانتظارروی توجانم به لب رسید
دربزم ما توای مه تابان خوش آمدی
یعقوب رادودیده زحسرت سفید شد
ای پادشاه حُسن به کنعان خوش آمدی
ای شوخ یاسمین بدن وای عقیق لب
باچشم مست وزلف پریشان خوش آمدی
قربان آن قدم که نهادی به دیده ام
ای پادشه به بزم فقیران خوش آمدی
دل زنده شدزآمدنت ای مسیح دم
دربزم این کمینۀ بی جان خوش آمدی

هیچ نظری موجود نیست: