۱۳۸۷ مرداد ۲۱, دوشنبه

از:سعدی

حکایت
حاتم طائی راگفتند ازتوبزرگ همّت تردرجهان دیده ای یاشنیده ای؟
گفت:بلی
روزی چهل شترقربان کرده بودم امرای عرب را
پس بگوشۀ صحرائی بحاجتی برون رفته بودم
خارکنی رادیدم پشته فراهم آورده گفتمش:
بمهمانی حاتم چرانروی که خلقتی برسماط اوگردآمده اندگفت:
هرکه نان ازعمل خویش خورد
منّت ازحاتم طائی نبرد
من اورابهّمت وجوانمردی ازخود برتردیدم.

هیچ نظری موجود نیست: