دوش درحلقۀ ما قصۀ گیسوی توبود
تا دل شب سخن ازسلسلۀ موی توبود
دل که ازناوک مژگان تودرخون میگشت
بازمشتاق کمانخانۀ ابروی توبود
هم عفاالله صباکزتوپیامی میداد
ورنه درکس نرسیدیم که ازکوی توبود
عالم ازشوروشرعشق خبرهیچ نداشت
فتنه انگیزجهان غمزۀ جادوی توبود
من سرگشته هم ازاهل سلامت بودم
دام راهم شکن طرۀ هندوی توبود
بگشا بند قبا تا بگشاید دل من
که گشادی که مرابود زپهلوی توبود
بوفای توکه برتربت حافظ بگذر
کزجهان میشد ودرآرزوی روی توبود
۱۳۸۷ مرداد ۱۷, پنجشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر