۱۳۸۷ مرداد ۳۱, پنجشنبه

من چه خواهم از:خواجه عبدالله انصاری

نی ازتوحیات جاودان میخواهم
نی عیش وتنعّم جهان میخواهم
نی کام دل وراحت جان میخواهم
هرچیزرضای تست آن میخواهم
الهی!مرادل ازبهرتودرکاراست وگرنه چراغ مرده راچه مقداراست
الهی!چکنم تا تراشناسم ،خون دل ازدیده پالایم ،کلیدندارم که دربگشایم
اگرکاربمنستی برخودبخشایم .
الهی!چون آتش فراق داشتی ،آتش دوزخ ازچه افراشتی
الهی!تاتوانستم ندانستم وچون دانستم نتوانستم،تاتوانستم ندانستم چه سود
چونکه دانستم توانستم نبود.
الهی!گناه درجنب کرم توزیانست ازآنکه کرم توقدیم وگناه اکنونست
الهی!این چه فضلست که بادوستان خودکردۀ که هرکه ترادریافت ایشان راشناخت
وهرکه ایشان راشناخت ترا دریافت.
گرم سوزی بغیردوزخم جای دگرباید
گرآمرزیم جزفردوس ماوای دگرباید
چوآرائی بزینت روی حوران بهشتی را
عروسی راکه بهرماست آرای دگرباید.


هیچ نظری موجود نیست: