۱۳۸۷ شهریور ۱۸, دوشنبه

شکرنعمت از:رهی معیری

فقیرکوری با گیتی آفرین میگفت
که ای زوصف توالکن،زبان تحسینم
زنعمتی که مراداده ای هزاران شکر
که من نه دخورلطف وعطای چندینم
خسی گرفت گریبان کوروباوی گفت
که تاجواب نگوئی،زپای ننشینم
من ارسپاس جهان آفرین کنم ،نه شگفت
که تیزبین وقوی پنجه ترزشاهینم
ولی توکوری ناتندرست وحاجتمند
نه چون منی که خداوندجاه وتمکینم
چه نعمتی است ترا،تابه شکرآن کوشی
به حیرت اندراین کار،چون تومسکینم
بگفت کور:ازاین به،چه نعمتی خواهی؟
که روی چون توفرومایه را نمیبینم!

هیچ نظری موجود نیست: