زچشمی باده نوشم مست ودل را
بچشم می فروشان می فروشم
هم ازکالای هستی آنچه دارم
بدین گیسوبدوشان می فروشم
بساق نرم کوته دامنان بین
که درپیران جوانی آفریدند
مگراین طرفه حوران بهشتی
پیام آورزفردوس برینند
زسرتاپای این مستی فروشان
شمیم نوجوانی می تراود
ازآن لبهای شیرین بوسه آرام
شراب زندگانی می تراود
ازاین گیسوبدوش افکندگان پرس
که مارا ازچه بی آرام کردند
نه با لبخنده کاین دلکش نگاهان
لبی کج کرده مارا رام کردند.
۱۳۸۷ شهریور ۲۴, یکشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر