۱۳۸۷ شهریور ۲۱, پنجشنبه

شعراز:سعدی

تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگرآدمی به چشمست ودهان وگوش وبینی
چه میان نقش دیوارومیان آدمیت
خوروخواب وخشم وشهوت شغبست وجهل وظلمت
حیوان خبرنداردزجهان آدمیت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد
که همین سخن بگوید به زبان آدمیت
مگرآدمی نبودی که اسیردیوماندی
که فرشته ره نداردبه مقام آدمیت
اگراین درنده خویی زطبیعتت بمیرد
همه عمرزنده باشی به روان آدمیت
رسدآدمی به جائی که بجزخدانبیند
بنگرکه تاچه حدست مکان آدمیت
طیران مرغ دیدی توزپای بند شهوت
به درآی تاببینی طیران آدمیت
نه بیان فضل کردم که نصیحت توگفتم
هم ازآدمی شنیدیم بیان آدمیت

هیچ نظری موجود نیست: