از :دیوان حافظ
گفتگو
گفتم کیم دهان ولبت کامران کنند
گفتا بچشم هر چه تو گویی چنان کنند
گفتم خراج مصرطلب میکند لبت
گفتا درین معامله کمتر زیان کنند
گفتم بنقطه دهنت خود که برد راه
گفت این حکایتیست که با نکته دان کنند
گفتم صنم پرست مشوبا صمد نشین
گفتا بکوی عشق همین وهمان کنند
گفتم شراب وخرقه نه آیین مذهبست
گفت این عمل بمذهب پیر مغان کنند
گفتم هوای میکده غم میبرد زدل
گفتا خوش آن کسان که دلی شادمان کنند
گفتم زلعل نوش لبان پیر راچه سود
گفتا ببوسه شکرینش جوان کنند
گفتم که خواجه کی بسر حجله میرود
گفت آنزمان که مشتری ومه قران کنند
گفتم دعای دولت تودردحافظ است
گفت این دعا ملائک هفت آسمان کنند
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر