- ببینم ... آره. اینو؟ اینو دیدم. اسمش چیه؟
- خیلی باحاله!
- صبر کن ... نه، این اون نیست که، وای! چه باحاله!
- می بینیش لامصبو؟
- خیلی باحاله! چطور اینجوری می کنه؟ من اول فکر کردم اون یارو ...
- می بینی؟ عین لوکوموتیوه. من شمردم، بیست و سه تا حلقه می سازه.
- بیست و سه تا! عین لوکوموتیو دود می کنه. اون یارو اسمش چی بود؟ مداحه ...
- من هروقت می بینم هوس قلیون می کنم. هلالی رو می گی؟
- اینو از کجا آوردی حالا؟ آره. قلیونو دیدم، فکر کردم اونه.
- از فریده گرفتم. دیروز با بچه ها رفته بودیم حافظیه. خیلی حال داد.
- خیلی باحاله!
- صبر کن، بده موبایلمو! اون چیزه رو دیدی؟ این لرا بریک می زنن؟
- ها اون که قدیمیه مشنگ، ولی عجب بریکی می زنن!
- من ندیده بودم. دیدی؟ خیلی... با اون تنبون و کلاه نمدی شون...
- آره، خیلی باحاله!
- عین قطار دود می کنه یارو. واقعا هنرمنده!
- واقعا هنرمنده!
۱۳۸۶ اسفند ۲۰, دوشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر