۱۳۸۷ آبان ۲۲, چهارشنبه

شعری از:صالحی

آنکه حیرت بسرحیرتم افزودکجاست
همه جابودولی روی نه بنمودکجاست
آنکه اندرطلبش این دل شوریدۀ ما
چهره برخاک رهش سودونیاسودکجاست
دلم ازدست شدوپای زرفتارافتاد
کوی دلدارکجا،کعبه مقصودکجاست
آنکه ماراچویکی ذره دراین بحروجود
مات وسرگشته وحیرت زده فرمودکجاست
آنکه این زندگی اندرکره خاکی ما
باهزاران غم ودردوستم آلودکجاست
آنکه صدهاگره ازکارمن وخلق جهان
میتوانست که بگشایدونگشودکجاست
دل شکسته ست مراجلوه گه وخانۀ او
گرکه اندردل بشکستۀ مابودکجاست
کهکشانها ومه وهوروهزاران اختر
آنکه آویخت براین سقف زراندودکجاست
تامگرپرسمش این عمرگرانمایۀ ما
طی بدوزخ شده پس جنت موعود کجاست
صالحی آنکه بجرم طلب حق ووفا
غمی هرروزبه غمهای من افزود کجاست.

هیچ نظری موجود نیست: