نابینائی درشب ،چراغ به دست وسبو بردوش، برراهی می رفت یکی اوراگفت:
توکه چیزی نمی بینی چراغ به چه کارت می آید؟
گفت:
چراغ ازبهرکوردلان تاریک اندیش است تا به من تنه نزنندوسبوی مرانشکنند.
۱۳۸۷ تیر ۲۴, دوشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
قصه های کوتاه ونوشته های شاعران ونویسندگان معروف ایران.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر